شوخی با حافظ :
شوخی با حافظ :
به آب روشن می عارفی طهارت كرد
و رفته رفته به این كار زشت عادت كرد!
- برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
لیلی آمد دم در،گفت:بیا برق آمد!
- آمد از پرده به مجلس عرقش پاك كنید
تا نگویند حریفان كه چرا خیس آمد!
- سالها دل طلب جام جم از ما میكرد!
بی خبر بود كه ما مشترك كیهانیم
- مشكل خویش بر پیر مغان بردم دوش
گفت:دنیاشده از مشكل پر،این هم روش!
- ما در پیاله عكس رخ یار دیده ایم
اما نه فرت و فرت!كه یكبار دیده ایم!
- تو را ز كنگره ی عرش میزنند سفیر!
چرا به كنگره ی شعر میروی شاعر؟!
ادامه مطلب